در کنار دهها عادت بدی که دارم و برخی را دیگران میدانند و پارهای را فقط خودم و خدا میدانیم، چند عادت نسبتا خوب دارم. البته حرفی ندارم که شرح کشافی درباره عادتهای بد خودم نیز بنویسم. ولی از باب آنکه «تجاهر به فسق» جرم است و حافظ تعلیمم داده است: «مکن به فسق مباهات»، از آنها میگذرم.
یکی از عادات خوبم وجین کردن کتابهایی است که دارم. این را از دوران آموزش کتابداری آموختهام که کتابها را وجین کنم. از زمانی که با یک فیلسوف کتابداری هندی به نام رانگاناتان و پنج اصل او آشنا شدم، همه را به گوش جان سپردم. اولین اصل پیشنهادی او بود که «کتابها برای استفادهاند» نه نگهداری. هدف از خرید کتاب خواندن است نه انبار کردن. کتاب مانند غذاست و اگر بیش از حد نگهداری شود، بیات میشود، میخشکد و چه بسا میگندد. احتمالا دیدهایم که برخی نوشتهها بیمزه و گاه بویناک هستند. یکی از دلایلش منابع کهنه آنهاست که بوی «نا» میدهد. برای همین یکی از معیارهای سنجش نوشتهها بررسی کتابنامه آنهاست. البته برخی کتابها مثل عسل هستند و بر اثر نگهداری آسیب نمیبینند. با این همه، خوب است که کتاب را چون غذا بنگریم و کتابخانه خود را مانند یخچال بدانیم. در نتیجه، بد نیست به شکل منظمی محتویات یخچال خود را بررسی کنیم و از تازه بودن آنها باخبر شویم.
با این نگاه، معمولا کتابهای زیادی ندارم و برخلاف برخی همکاران که کتابخانه پر و پیمانی دارند، به یک کتابخانه کوچک قانعم. در عوض این کتابخانه چابک و زنده است. سالانه و گاه چند ماه یک بار، نگاهی به قفسهها میاندازم و برخی از کتابها را جدا میکنم. البته این کار سخت است، ولی برای کتابهای تازه باید جا باز کرد. وجین کردن یعنی آنکه فارغ از تعلقات شخصی بکوشیم ببینیم که واقعا به چه کتابهایی نیاز داریم و کدامها را باید از مجموعه خود خارج کنیم.
معیارهایم برای کنار گذاشتن کتابها ساده است. آن کتابی را که طی چند سال گذشته به آن مراجعه نکردهام، به احتمال قوی دیگر به آن نیازی ندارم. همچنین کتابی که ویراست تازه آن منتشر شده است، به دردم نمیخورد یا کتابی که آن را خوانده و خلاصه کردهام، بهتر است از مجموعه خود خارج کنم. با این حال، در اینجا نیز کمی پارتی بازی میکنم و استثناهایی قائل میشوم. اولین استثنا ناظر به کتابهای مرجع، مانند واژهنامههاست. واژهنامههای یکزبانه و دوزبانه انگلیسی، عربی و فارسی را دوست دارم و مرتب با آنها سر و کله میزنم. در نتیجه، آنها جایشان محفوظ است. برخی از این کتابهای مرجع، سی سال است که در کتابخانه من جا خوش کردهاند. اما مهم نیست؛ به هر حال باید به پیران احترام گذاشت! همچنین کتابهای مقدس را نگه میدارم، در نتیجه قرآن و عهد عتیق و جدید جای خود را دارند و البته برخی کتابهای حدیثی پرکاربرد. آثار کلاسیک فلسفی، مانند جمهور افلاطون یا اخلاق نیکوماخوس ارسطو و شاهکارهای ادبی مانند شاهنامه فردوسی یا نمایشنامههای شکسپیر حساب ویژه خود را دارند و همیشه قدمشان بر چشم است.
باز، کتابهایی که خودم نوشتهام، جای خاصی دارند. بالاخره از قدیم گفتهاند که نوشتههای هر کس فرزندان معنوی او هستند. من هم عاشق فرزندان خودم هستم و مانند سوسکها، میگویم «قربان دست و پای بلوریتان بروم!» اگر هم کسی کتابی به من هدیه داده باشد، سعی میکنم نگهش دارم. البته خیلی اصراری ندارم و بعد از مدتی، اگر به کارم نیایند، عذر این کتابها را میخواهم و آنها را روانه کتابخانه عمومی میکنم.
خلاصه از این استثناها که بگذریم دست به وجین کتاب میزنم و گرچه سخت است، اما لازمه کار من است و فکر میکنم کسانی که با کتاب سر و کار دارند باید دست به این کار بزنند. البته درباره نگه داشتن کتاب دو دیدگاه داریم. برخی مانند اومبرتو اکو، عاشق جمع کردن کتاب بودند و حتی کتابخانه غنی و نفیسی داشتند. در مقابل، کسی مانند پائولو کوئیلو، یک کتابخانه مختصر چند صد جلدی دارد و اجازه نمیدهد که بیشتر گسترش پیدا کند. در این میان، من هوادار سیاست مختصرسازی هستم.
اولین نفری باشید که درباره این دوره نظر میدهید!